مادری امیدوار است که مرگ پسرش در غرق شدن باعث تغییر در بریتانیا شود


خوزه آنتونیو بورپی نه ساله در 3 ژوئن در ساحل بریتانیا غرق شد. مادر کریستیانا چیکزی امیدوار است که این تراژدی بتواند به اتفاق خوبی منجر شود.

جدیدترین ها را از بروس دیچمن مستقیماً به صندوق ورودی خود دریافت کنید

محتوای مقاله

کریستیانا چیکزی ماه گذشته برای شرکت در مراسم تشییع جنازه مادرش در نیجریه بود که تلفنی دریافت کرد که پسر نه ساله اش خوزه آنتونیو بورپی در ساحل بریتانیا غرق شده است.

در ابتدا او به سختی می فهمید. چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟ اگرچه او در فاصله کوتاهی از ساحل زندگی می کند، اما او و فرزندانش هرگز به آنجا نرفته اند. اگر آنها می خواستند در تابستان خنک شوند، او وان را پر می کرد یا به استخر کوچک پارک بریتانیا نزدیک مدرسه کاتولیک دکتر اف.جی می رفتند. مک‌دونالدز که خوزه در آن رفت و آمد داشت. اما حتی در آنجا، چیکزی می گوید، خوزه یک قایق حمل می کرد.

تبلیغات 2

محتوای مقاله

او می گوید: «بیچ بریتانیا در حیاط خلوت من است، اما من هرگز آنجا نرفته ام چون اهل آب هستم. ارواح قدرتمند بسیاری در رودخانه وجود دارد. بسیاری از مردم این را نمی دانند، اما اکثر آفریقایی ها می دانند.

او همچنین اوایل آن روز با فرزندانش صحبت کرده بود و به آنها گفته بود که شلوارک و پیراهن بپوشند و در جایی که هوا خنک است بمانند. فقط 3 ژوئن بود، اما به طور غیرعادی گرم بود و تا اواسط بعد از ظهر به 29 درجه سانتیگراد رسید.

Chikezie آن تماس قبلی را خیلی خوب به خاطر می آورد. خوزه از او پرسیده بود که کی برمی گردد. او قول داد: «به زودی به خانه خواهم آمد» و افزود: «دوستت دارم».

ژوزه در آخرین جمله اش به او پاسخ داد: “مامان، من هم تو را دوست دارم.”

او می گوید که زندگی او هرگز مثل قبل نخواهد بود.

شرایط پیرامون لحظات پایانی خوزه مبهم است. به گفته چیکسی، یکی از دوستان خوزه و Godslight، یک خویشاوند نه ساله که خوزه با او بزرگ شده بود و او را برادر می دانست، به ساحل برد. چیکزی می‌گوید این دو پسر که هیچ‌کدام نمی‌توانستند شنا کنند، بدون نظارت رها شدند. این ساحل هنوز به طور رسمی افتتاح نشده بود، بنابراین هیچ نجات غریقی وجود نداشت. تا زمانی که Godslight از آب بیرون آمد و ژوزه را صدا کرد، بقیه در ساحل متوجه شدند که مشکلی وجود دارد.

تبلیغات 3

محتوای مقاله

چیکزی که غمگین است نیز عصبانی است – از مراقبی که به گفته او اجازه نداشت فرزندانش را به ساحل ببرد. و عصبانی از اینکه ساحل تحت نظارت نیست.

مردم برای مدت طولانی در آنجا غرق می‌شوند و شاید اگر جلیقه‌های نجات یا نجات غریق وجود داشت، پسرم غرق نمی‌شد.» اگر آن را امن تر نکنند، بچه های دیگر در آنجا غرق می شوند. امیدوارم داستان ژوزه مانع از آن شود.

او همچنین مایل است شهر را ببیند که نوعی یادبود برای خوزه در ساحل قرار داده است “تا نام او فراموش نشود.”

در همین حال، او یک کمپین GoFundMe برای کمک به مراسم تشییع جنازه و هزینه‌های مرتبط راه‌اندازی کرده است و در حال سازماندهی مراسم یادبودی است که تابستان امسال در کلیسای باپتیست بریتانیا برگزار می‌شود که او و خانواده‌اش در آن حضور دارند. با این حال، قبل از اینکه بتوان آن را ترتیب داد، او منتظر خبر دریافت ویزا برای برادرانش در ابوجا، پایتخت نیجریه است تا آنها بتوانند برای ادای احترام به آنها بیایند.

و سپس او را رها می کنند تا با خاطرات پسری شاد و پرانرژی که با همه کنار آمد و عاشق فوتبال بازی کردن و ساختن چیزهای لگو بود، خود را تسکین دهد. او همچنین ریاضی، موسیقی و هنر را دوست داشت.

تبلیغات 4

محتوای مقاله

چیکزی می گوید: «او عاشق در آغوش گرفتن بود. و وقتی لباس نو می پوشید، تمام روز لبخند می زد».

پس از مرگ خوزه، مدیر مدرسه او بخشی از تکالیف مدرسه خوزه را به چیکزی می دهد که هر وقت دلش برای او تنگ شد می تواند به آن نگاه کند. در آن، پسرش گلی را رنگ می کند و با حواس پنجگانه توصیف می کند که آرامش چیست.

او می نویسد صلح بوی بستنی وانیلی می دهد.

آرامش شبیه عشق است.

صدای آرام مانند موسیقی است.

طعم آرامش شبیه یک کیک کوچک است.

آرامش شبیه پوست گربه است.

امیدواریم که چیکزی مقداری از آن آرامش را پیدا کند.

[email protected]

توسط ویراستاران توصیه شده است

محتوای مقاله

دیدگاهتان را بنویسید